گنجور

 
بابافغانی

خال بنفشه گون برخ آتشین منه

بر برگ لاله نافه ی تر اینچنین منه

مرغ خرد مقید دام بلا مساز

بر پای عقل سلسله ی عنبرین منه

بر سر چو بهر کشتن ما کج نهی کلاه

آن کاکل خمیده بطرف جبین منه

دمن کشان بگشت چمن چون کنی خرام

پای برهنه بر گل و بر یاسمین منه

روز شکار بر مشکن زلف را بناز

دام فریب بر دل آهوی چین منه

پیش رقیب چون رسی از ره عنان مکش

پا از رکاب ناز بشمشاد زین منه

اهل وفا بخاک درت رو نهاده اند

ای مست ناز تیغ جفا بر زمین منه

طبعش گران مساز فغانی بشرح غم

باری چنین بخاطر آن نازنین منه