لیلی اگر سنگ جفا بر کاسهٔ غافل زده
لیلی وشان سنگ ترا مجنون صفت بر دل زده
هر جا که باشد رنگ و بو آورده محمل را فرو
مسکین دلم بیراه و روسرها دران منزل زده
لیلی بصد حشمت روان مجنون به فریاد و فغان
دست تظلم هر زمان بر دامن محمل زده
از عشوه لعلت در سخن کرده هزار افسون وفن
از هر فسون با خویشتن فالی عجب مشکل زده
بیرون ازین رنگ و صفا حسن تو دارد شیوه ها
حالا بقدر دیده ها مشتی بر آب و گل زده
هر جا که با تیر و کمان بگذشته یی دامن کشان
دلها نثار آورده جان جانها دم از بسمل زده
شد مطرب مجلس نشین نالان ز آه آتشین
گویا فغانی حزین آهی در آن محفل زده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.