گنجور

 
بابافغانی

ما ناکس و تو در پی بد گفتن اینچنین

تا کی خطای ما نپذیرفتن اینچنین

تا چند صلح و جنگ، چه داری بجان ما

خندیدن آنچنان و برآشفتن اینچنین

مگذار در دلم گره ای گل چو آمدی

از چیست شرم کردن و نشکفتن اینچنین

گاهی غبار از دل ما کم کن ای پسر

کاین خانه شد خراب زنا رفتن اینچنین

صد رخنه کرد در دل ما تلخ گفتنت

چابک کسی نشد بگهر سفتن اینچنین

بسیار هم منال فغانی چه کافریست

با یار می کشیدن و بنهفتن اینچنین

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode