تا کی شود نقاب رخ گل لباس من
آتش زنید بهر خدا در پلاس من
این غیرتم کشد که چرا با چنین جمال
شکری نگوید از تو دل ناسپاس من
با آنکه یکزمان ز برابر نمیروی
گید هنوز دیده ی حق ناشناس من
نتوان رخ تو دید و نه بویت توان شنید
دیگر برای چیست ندانم حواس من
صد بار تیغ قهر کشیدی و همچنان
می آید از پی تو دل بیهراس من
خونابه تا بکی کشم ای عشق بیزوال
من بیخبر شدم، تو نگهدار پاس من
هر لحظه مستی دگرم می رسد ز عشق
این باده کم مباد فغانی ز کاس من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.