گنجور

 
بابافغانی

رخ برفروز از می و گلگشت باغ کن

هر دل که سوز عشق درو نیست داغ کن

اکنون که خاست نغمه ی بلبل ز شاخ گل

در جام لاله گون می چون چشم زاغ کن

دود چراغ مدرسه تا چند ای فقیه

جامی بنوش و چهره چو نور چراغ کن

تا در چمن گلیست فغانی مرو برون

چون گل نماند روی بکنج فراغ کن