اسیر لطف و گرفتار خشم و ناز توام
خراب یکنظر از چشم عشوه ساز توام
سرم بسدره و طوبی فرو نمی آید
که در مشاهده ی سرو سرفراز توام
ز مجلس می و ساقی بمسجد آمده ام
خراب زهد تو و کشته ی نماز توام
حکایت شب هجران ز حد گذشت ایدل
بگو که می کشد افسانه دراز توام
رخ نیاز نهادم بخاک مقدم او
بناز گفت که مستغنی از نیاز توام
چه جانگداز فغانی فسانه یی داری
بگو که سوخته ی حرف جانگداز توام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.