چندانکه رفته ام بچمن گل ندیده ام
فیض بهار و منفعت مل ندیده ام
زان عاشقان نیم که بدانم وفای گل
من غیر نامرادی بلبل ندیده ام
چندانکه سوختیم نگاهی نکرد و رفت
ترکی بدین غرور و تجمل ندیده ام
بسیار کرده ام بسوی نازکان نگاه
زینسان میان و حلقه ی کاکل ندیده ام
بردی دلم ز دست و نگفتی ترا چه شد
هرگز چنین فریب و تغافل ندیده ام
تا چند بگسلی و نپیوندی، این چه خوست
یک عادت ترا بتسلسل ندیده ام
از حد مبر بهانه که این یکزمان وصل
بی وعده ی دروغ و تعلل ندیده ام
گستاخ چون کنم دل خود کام را بتو
در دل چو از تو صبر و تحمل ندیده ام
فکر دگر نماند فغانی بباز جان
عاشق بدین خیال و تأمل ندیده ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تجربیات تلخ و ناامیدیهای عاشقانه خود سخن میگوید. او بیان میکند که در طول زندگیاش از زیباییهای عشق و گلها بیبهره بوده و وفای عشق را فقط در نامهای فریبنده دیده است. شاعر به ناکامیهای خود در ارتباط با معشوق اشاره میکند و به غفلت و بیتوجهی او شکایت دارد. او از درد و سوزش ناشی از جدایی و فراق مینالد و میگوید که چنین بیوفایی و غیبت احساسات را هرگز تجربه نکرده است. اشعار او پر از حسرت و ناامیدی است و عمیقاً از نرسیدن به وصال و بیوفایی معشوق رنج میبرد. در نهایت، شاعر با تأمل به این نتیجه میرسد که هیچگاه چنین دشواریهایی در عشق را تجربه نکرده است.
هوش مصنوعی: هرچه به جلو رفتهام، در دوران کودکی خود هیچ گل و زیبایی را ندیدهام و از نعمت بهار و لذتهای زندگی هم بهرهمند نشدهام.
هوش مصنوعی: من عاشقانی را نمیشناسم که وفای عشقشان به اندازهی زیبایی گل باشد، و جز نامرادی بلبل، چیزی ندیدهام.
هوش مصنوعی: هرچقدر که در آتش عشق سوختیم، او حتی نگاهی به ما نکرد و رفت. من هرگز چنین خودخواهی و تجملگرایی را ندیدهام.
هوش مصنوعی: من به سمت زیبایان نگاههای زیادی کردهام، اما هرگز چنین زیبایی و حلقههای موی آنها را ندیدهام.
هوش مصنوعی: دل مرا از دستم بردی و هرگز نگفتی که چه بر سرت آمده است. باور نکرده بودم که کسی تا این حد فریبنده و غافل باشد.
هوش مصنوعی: چرا مدام جدا میشوی و به پیوند نمیپیوندی؟ این چه نوع عادت است که همچنان ادامه دارد و من هرگز از آن ندیدهام؟
هوش مصنوعی: بهانهجویی نکن، زیرا هرگز چنین لحظهای از وصالی را که بدون وعده و بدون تأخیر رخ دهد، تجربه نکردهام.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم با بیادبی دلخواه خود را به تو نزدیک کنم، وقتی که در دل خود هیچ صبر و تحملی از تو ندیدهام؟
هوش مصنوعی: دیگر فکری برای من نمانده است. جان عاشق فقط به این خیال و تأمل مشغول است و من چنین چیزی را هرگز ندیدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روی دلی چو غنچه ز بلبل ندیده ام
نقش مراد از آینه گل ندیده ام
آن صید تشنه ام که درین دشت آتشین
آبی بغیر تیغ تغافل ندیده ام
در باغ اگر چه چشم چو شبنم گشوده ام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.