متاب آن رخ ز من یک دم که در کوی تو میآیم
که من آنجا برای دیدن روی تو میآیم
دل از اندیشهٔ اغیار باز آورده در آن کو
برای سجدهٔ محراب ابروی تو میآیم
تو هردم میکنی صد جور و من از بهر یک دیدن
ز مردم میکشم صد طعنه و سوی تو میآیم
برد خوی توام هردم به راهی و من مسکین
ز بس شوقی که دارم از پی خوی تو میآیم
مبر حسرت به من ای آنکه از بزمش روی کشته
که من هم چون فغانی زود پهلوی تو میآیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.