گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بابافغانی

از جان من حکایت جانان من بپرس

غافل چه داند این سخن از جان من بپرس

هر قطره ی زبون نشود در شب چراغ

این ماجرا ز دیده ی گریان من بپرس

آن کس که دل به وعده ی وصلت نهاده است

گو این حکایت از دل بریان من بپرس

من خود ز یک دو کاسه ی اول شدم خراب

حال من ای رفیق ز مهمان من بپرس

برگیر جام و یاد هوادار خویش کن

بردار شمع و کلبه ی احزان من بپرس

خون منست آنکه توان ریخت بیگناه

خنجر چو برکشی در زندان من بپرس

گلگشت ماهتاب و می روشنت حلال

روزی عقوبت شب هجران من بپرس

منشین فغانی از طلب کعبه ی مراد

برخیز و راه کشور سلطان من بپرس