گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بابافغانی

خط گرد خال آن لب میگون زیاده تر

دردم زیاد بود شد اکنون زیاده تر

حسنت زیاده باد که هر روز می کنی

خوبی زیاده شیوه ی موزون زیاده تر

کردی چنان عتاب که در سینه کار کرد

حسن عبارت از لب میگون زیاده تر

عاشق چه غم خورد که عنان را ز دست داد

سوزد دل قبیله ز مجنون زیاده تر

از مجلس تو کشته برندم که ساخت دل

شور درون خانه ز بیرون زیاده تر

ظرفم مبین حقیر که گر ساقیم تویی

خواهد شد این سفال ز جیحون زیاده تر

خیزد هزار ذره ز هر گام توسنت

هر ذره یی ز ملک فریدون زیاده تر

یک روز صرف مجلس میخواره ی منست

هستی هر حریف ز قارون زیاده تر

عمرم وبال گشت فغانی که دیده است

آب حیات را الم از خون زیاده تر