ای هر قدم بخاک رهت بسملی دگر
در خون ز ترکتاز تو هر سو دلی دگر
شب نیست کز فروغ تو ای شمع انجمن
پروانه یی نسوخته در محفلی دگر
صد داغ حیرتم بدل از شمع بزم اوست
آن نخل کی دهد به ازین حاصلی دگر
دیوانه ییست چرخ که هر دم بصورتی
سنگی زند بکاسه ی خونین دلی دگر
مهر و وفا دلبر و خوشنودی از رقیب
افغان که هست هر یک از آن مشکلی دگر
چون من پی نشانه ی سنگ پریوشان
دیوانه یی نخاست ز آب و گلی دگر
بگذر ز خود که نیست فغانی برای تو
لایقتر از مقام فنا منزلی دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فارغ تر از دل تو ندیدم دلی دگر
ایزد تو را سرشته ز آب و گلی دگر
گر مرغ سدره را بکشی مایلی که باز
در خاک و خون طپیده شود بسملی دگر
هر مشکلی که عاجزی ما بیان کند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.