چون بدلسوزی من یار زبان تیز کند
بسخن پسته ی خندان شکر آمیز کند
گر دهان تلخی فرهاد بدآمد، شیرین
خنده بر انجمن عشرت پرویز کند
عقل را جادوی بابل کند از غایت شوق
عشق هر نکته که از لعل تو انگیز کند
دانه ی مرغ بلا خواره همان سنگ بلاست
آسمان گر چمن دهر گهر ریز کند
وه چه دیده ست فغانی ز پی کسب نظر
گر بفردوس رود رغبت تبریز کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرنه ابرو ترش آن غمزه خونریز کند
بر لب لعل تو دندان همه کس تیز کند
تا فلک دیدترا ز یوسف بگذاشت
باغبان تربیت گلبن نو خیز کند
نرگس مست نو گر رهزن مردم نشود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.