گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بابافغانی

تا چند بافسون جهان بند توان بود

مردیم، درین کهنه سرا چند توان بود

شد نقش من از تخته ی گل، چند شب و روز

گریان پی خوبان شکر خند توان بود

حیفست که رنجی نبرد بنده ی مقبل

امروز که مقبول خداوند توان بود

بی صورت شیرین و لب لعل توان زیست

بی چاشنی گلشکر و قند توان بود

زنجیر بیارید که سر رشته شد از دست

عاشق نه چنانم که خردمند توان بود

در حسن وفا کوش که گر عهد درستست

صد سال بیک وعده و سوگند توان بود

ماییم و همین زمزمه ی عشق فغانی

پیداست که دیگر بچه خرسند بود