در طاعت و عشرت به قرار است دل ما
هر جا که رود همره یار است دل ما
ما آینهٔ حسن تو آشفته نخواهیم
برخیزد اگر زآن که غبار است دل ما
روزی هدف تیر بلایی شود این دل
ویرانه مگردان که حصار است دل ما
هر پارهٔ این قلب سیه جوهر فردیست
بگذار و مسوزان که به کار است دل ما
در جستن این طعمه همایان نگرانند
بربند که تعویذ شکار است دل ما
بر حرف دل ما منه انگشت ملامت
ای مدعی! اندیش که خار است دل ما
دارد نظر همت بسیار عزیزان
هر چند که در دست تو خوار است دل ما
باد از شرف لذت دیدار تو محروم
گر در غم آغوش و کنار است دل ما
از غلغلهٔ سینهٔ پرجوش فغانی
آسوده ز گلبانگ هزار است دل ما