گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بابافغانی

هر لحظه ام خیال بسوی دگر برد

دستم گرفته بر سر کوی دگر برد

آشفته ام ز باد که هر دم بر غم من

گردی ز مقدم تو بروی دگر برد

جان را بدست باد چو سویت روان کنم

لرزد دلم مباد که سوی دگر برد

عاشق شنید بوی گل از باد و شد ز دست

در مجلسی ندید که بوی دگر برد

آمد هوای آنکه فغانی بهر نفس

برگ نشاط بر لب جوی دگر برد