هر لحظه ام خیال بسوی دگر برد
دستم گرفته بر سر کوی دگر برد
آشفته ام ز باد که هر دم بر غم من
گردی ز مقدم تو بروی دگر برد
جان را بدست باد چو سویت روان کنم
لرزد دلم مباد که سوی دگر برد
عاشق شنید بوی گل از باد و شد ز دست
در مجلسی ندید که بوی دگر برد
آمد هوای آنکه فغانی بهر نفس
برگ نشاط بر لب جوی دگر برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.