هرگز برخت سیر نگاهی نتوان کرد
وز بیم کسان پیش تو آهی نتوان کرد
روزی که بنادیدن رویت گذرانم
شرح غم آن روز بماهی نتوان کرد
خنجر مفگن بر من و خلقی مکش از رشک
از بهر یکی قصد سپاهی نتوان کرد
سودی نبود زین همه افسون محبت
چون در دل سنگین تو راهی نتوان کرد
ای شاخ گل از سایه ی لطف تو چه حاصل
گر تربیت برگ گیاهی نتوان کرد
چون جا دهدت در دل پر درد فغانی
محنتکده را منزل شاهی نتوان کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.