دود برآمد ز دلم چون سپند
دور نشد از سر کارم گزند
آه که با طالع بد آمدم
دود سپندم نکند ارجمند
عاشق دیوانه نداند که چیست
طالع فرخنده و بخت بلند
پند مگویید که من عاشقم
نیش زبانم نبود سودمند
سوختم این داغ جفا تا بکی
پخته شدم آتش بیهوده چند
صید مرادی نفتادم بدام
گرچه بهر سوی فگندم کمند
سوخت فغانی و مرادی نیافت
آه از این مردم مشکل پسند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لیک درین خطهٔ شمشیر بند
بر تو کنم خطبه به بانگ بلند
باد صبا بین که چها می کند
کس نکند آنچه صبا می کند
مست بگلزار رود بامداد
عربده با شاخ و گیا میکند
طیرة طفلان چمن می دهد
[...]
آتش سوزان نکند با سپند
آنچه کند دود دل دردمند
گر دهدم تا جور سر بلند
در نتوان باز به دریا فگند
گیسوی او حلقه زده چون کمند
کرده دل غمزده ها را به بند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.