سحر فغان من آنمه ز طرف بام شنید
شکایتی که ازو داشتم تمام شنید
زیان دشمنی و سود دوستی گفتم
عیان نگشت که خود رای من کدام شنید
دگر هوای گلستان نکرد مرغ چمن
چو حال خسته دلان اسیر دام شنید
پیام وصل ز معشوق عین مرحمتست
خجسته وقت اسیری که این پیام شنید
بنام و ننگ مقید مشو که زاهد شهر
هزار طعن ز هر کس برای نام شنید
سلیم گو بجواب شکسته پردازد
بشکر آنکه بهرجا که شد سلام شنید
دگر ز عشق جوانان مست توبه نکرد
بنکته یی که فغانی ز پیر جام شنید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.