آمد بهار و دل بمی و جام تازه شد
مهرم بساقیان گلندام تازه شد
هر شاخ گل ز کج کلهی می دهد نشان
خوبان رفته را به جهان نام تازه شد
آه از فریب دهر کزین عشوه بس نکرد
تا خلق را همان طمع خام تازه شد
از خاک کشتگان وفا خاست بوی گل
داغی که بود بر دل از ایام تازه شد
دل کنذده بودم از می و ساقی چو گل رسید
جان رمیده را هوس جام تازه شد
مرغ هوا به خانه خرابی من گریست
چندانکه سبزه ام بلب بام تازه شد
می نوش و گل بریز فغانی که عاقبت
باغ هنر ز چشمه ی انعام تازه شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بازم به طوف کعبه احرام تازه شد
ذوقم به بوسه های لب جام تازه شد
گشتیم باز می کش و ارباب شید را
آئین طعن وشیوهٔ دشنام تازه شد
ذوقم نمانده بود ز خونابه های تلخ
[...]
شوق می از بهار گل اندام تازه شد
پیوند بوسه ها به لب جام تازه شد
از چهره گشاده سیمین بران باغ
آغوش سازی طمع خام تازه شد
زان بوسه های تر که به شبنم زگل رسید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.