به مجلسی که تویی می دگر نمیگنجد
چه جای می که گلاب و شکر نمیگنجد
بنوش از دل عاشق میی که میخواهی
که در خرابهٔ ما جام زر نمیگنجد
چه حالت است که در جام عیش مسکینان
به غیر شربت خون جگر نمیگنجد
محبت تو چنان ساخت سیرم از عالم
که در مزاج دلم خواب و خور نمیگنجد
میان ما و حبیب آنچنان معاملهایست
که گر فرشته شود غیر درنمیگنجد
هزار گونه غم و درد در دلم کردی
بس است، دیگر ازین بیشتر نمیگنجد
مکش دراز فغانی حدیث و شور مکن
دگر به خلوت ما درد سر نمیگنجد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.