گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بابافغانی

نوبهار آمد که بوی گل جهان را خوش کند

جرعه نوشان را شقایق نعل در آتش کند

خرم آن شاهد که نوشد جرعه ی بیغش بناز

عاشق دلخسته از نظاره ی او غش کند

لاله خون ریزان، گل آتشبار و سوسن ده زبان

مرغ سرگردان ازینها با که خاطر خوش کند

چشم و دل گردد زمین و آسمان، چون ماه من

جلوه بر تخت روان و ناز بر ابرش کند

آهوان را چشم و مرغان را نظر مانده به راه

تا کی این ترک شکاری دست در ترکش کند

شمه یی طاقت نیارد گر بود صبح و شفق

آنچه بر دل جام صاف و ساقی مهوش کند

بلبل طبع فغانی در گلستان نظر

بهر تسخیر گلی این نغمهٔ دلکش کند