نه قرار دل بر من نه بزلف یار گیرد
بکجا روم ندانم که دلم قرار گیرد
شده ام خراب آن دم که چنان میان نازک
دهدم به دست و آنگه ز میان کنار گیرد
نبود بسوز عاشق دل مدعی ندانم
که ببزم یار خود را بچه اعتبار گیرد
مشو ای رقیب یارش بشسکت خاکساران
ز چنان گلی مبادا که دلی غبار گیرد
ز جواب تلخ ساقی چو خراب شد فغانی
دگر از لبش مرادی بچه اعتبار گیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بقرار یک نظر دل ز تو چون کنار گیرد
تو مگر بجان در آیی که کسی قرار گیرد
تو چنین بخون عاشق چو می شبانه نوشی
بصباح حشر ترسم که ترا خمار گیرد
بکشی به جورم آنگه بکشی به دار عبرت
[...]
چو مرا به بزم بیند، زمیان کنار گیرد
عجب است کاین قدرها، ز من اعتبار گیرد
ز تپیدن دل خود، شب هجر در عذابم
که غمت نمیتواند که در آن قرار گیرد
ز دل رمیدهٔ من، عجب است عالمی را
[...]
دل بیقرار عاشق نفسی قرار گیرد
که تو در کنارش آئی وز خود کنار گیرد
تو بمن نمیشوی گرم و بداغ رشک سوزم
چو بینم آتشی را که بجان خار گیرد
نه هر آنکه راهپیما گذرش بمقصد افتد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.