روزی فلکم پیش در او نرسانید
بختم بقبول نظر او نرسانید
عشقم تن چون موی بروز سیه افگند
یکبار در آغوش و بر او نرسانید
زانم چه که بر اوج رسد اختر طالع
بر حال بدم چون اثر او نرسانید
آخر دهن آلوده شد از صحبت عاشق
لب گرچه بخون جگر او نرسانید
عاشق بچه مشغول شود پیش که دارد
دستی که به طرف کمر او نرسانید
چون دست بر آن تازه چمن یافت فغانی
آزار بگلبرگ تر او نرسانید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.