هرگز این دست تهی بند نقابی نکشید
خم زلفی نگرفت و می نابی نکشید
سر آبی فلک عشوه گرم جلوه نداد
کان سر آب در آخر بسرایی نکشید
عاشق سوخته خرمن ز بیابان فراق
تشنه آمد بلب چشمه و آبی نکشید
تا دلم آب نشد گوهر مقصود نیافت
به فراغی نرسید آنکه عذابی نکشید
عاشقت چون گل شبنم زده در بر بگرفت
از گریبان ترت بوی گلابی نکشید
مژه چون سوزن، چاک جگرپاره بدوخت
خار دردی ز دل خانه خرابی نکشید
هیچ جا آتش رخسار نیفروخت ز می
کعه ز مرغ دل ما خوان کبابی نکشید
یکسر موی ز دیباچه ی خط تو نخاست
که قلم بر زبر حرف کتابی نکشید
دل مشتاق فغانی فرحانست مدام
گرچه از ساغر مقصود شرابی نکشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.