گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میرزاده عشقی

آنکو نموده است: استیضاح از جهان

اکنون ز وی کنند، ستیضاح ابلهان

گویند از چه ناصرالاسلام این همه؟

. . . حبیب می کند انگشتی در دهان

پاسخ دهد ز حالت امروز مملکت

حیرت زده همی نهم انگشت بر زبان

گویند از چه روست که همواره خفته او

پشت حبیب ز اول شب تا سحرگهان

گویند مگر تو این نشنیدی که در وطن

جنگ است، گشته ام عقب سنگری نهان

گویند رسم جنگ ندانی، چه می کنی؟

گوید که داده اند نشانم نظامیان

بنگر چگونه ز آتش ظالم درازکش

بنموده بس که، مهر زنم تیر بر نشان

گویند عقب نشست کماندان ز سنگرش

تو زان خود چگونه، نجنبیده تا به هان

گوید که من به سنگر خود، پشت چون کنم؟

ترسم که از عقب بخورم تیر ناگهان!

گویند هیچ تا بکنون تیر خورده ای؟

گوید چرا چرا دو هزاران تا به هان

گه تیر می زنیم و گهی تیر می خوریم

گه پشتمان به زین و گهی زین به پشتمان

باشم وکیل و (ناصرالاسلام) ملتم

کافر شود هر آن که، برد بد به من گمان

(عشقی) اگر تو مرد مسلمان و مؤمنی

بر صحت حمل کن، همه اعمال مؤمنان