گنجور

 
میرزاده عشقی

شماره ۱ - چشمت کور!: خیال خواجگیت بود، بر تمام جهان - شدی ز خانه خود هم جواب، چشمت کور!

شماره ۲ - آهن پرنده!: در قرن بیستم بشود، آدمی سوار - بر آهنی پرنده، دل آکنده از بخار

شماره ۳ - عید خون: ای بشر! مظهر ظرافت شو - نه ز سر تا به پا، قباحت باش

شماره ۴ - خانه بیگانه!: امان از خویش را بی‌خانه دیدن - خود اندر خانه بیگانه دیدن

شماره ۵ - روش ناپسند: ای دغل! با همه کس، ناکسی اظهار مکن - ناکسی باش ولی با کسی اظهار مکن!

شماره ۶ - تمثال عشقی: مکش که بیهده این نقش می کشی نقاش - که خون بگریی: اگر پی بری به احوالم؟

شماره ۷ - جام عمر: الا ای مرگ! در جانم درآویز - که جام عمر من، گردید لبریز!

شماره ۸ - کابینه نیم بند!: در نخستین روزهای اسفندماه هزار و سیصد و یک خورشیدی که کابینه مرحوم حسن مستوفی (مستوفی الممالک) متزلزل شد، نخست وزیر مزبور در برابر مخالفت‌های دسته مخالف که دولتش را «کابنیه نیم بند» نامیدند به سختی ایستادگی کرد و شب هفدهم اسفندماه در مجلس شورای ملی با اکثریت شصت و چهار رأی تثبیت شد، عشقی فردای آن شب به هواخواهی این کابینه «سرمقاله قرن بیستم» را به نام «کابینه هفت جوش» نوشت که دولت وقت به رغم مخالفین هفت جوش گردید. ضمنا این قطعه را همان شب سرود و روز بعد انتشار داد که ساعت سه دیشب کابینه با اکثریت شصت و چهار رأی تثبیت گشت. قطعه ذیل فی البدیهه سروده شده: - ای یار لطیفه‌گوی مرشد!

شماره ۹ - در لباس نیستی: عشقی ار مجهول، چون اسرار عالم زیستی! - هر کسی گردد به گرد تو، ببیند چیستی؟

شماره ۱۰ - راه نجات: دانه با خاک چو پیوست، سری پیدا کرد - هر که شد خاک نشین، برگ و بری پیدا کرد

شماره ۱۱ - دولت رنجبر: اعلان زوال سیم و زر خواهم داد - دولت همه را به رنجبر خواهم داد

شماره ۱۲ - سایه مرد: مر تو را ای مرد! زن خوش سایه است - لاجرم: چون سایه، اقبالت کند

شماره ۱۳ - سیاست انگلیس: نازم به گوی‌بازی مردان انگلیس - خم گشته پشت دهر، ز چوگان انگلیس

شماره ۱۴ - دو بیت از یک غزل: عشقی به خدا همان که می گفت: خدای: - از عشق وطن، سرشت آب و گل من

شماره ۱۵ - عید قربان: مرا عزاست نه عید! این چه عید قربان است؟ - که گوسفند وطن، زیر تیغ خصمان است!

شماره ۱۶ - افتخار شاعر: سوگند به مردی، ار پی زر گردم - نامردم اگر، ز گفته ام برگردم!

شماره ۱۷ - گردون من: دل پر خون من را کس ندارد - سر مجنون من را کس ندارد

شماره ۱۸ - لزوم انقلاب: این ملک، یک انقلاب می خواهد و بس - خونریزی بی حساب می خواهد و بس

شماره ۱۹ - مناعت طبع: مرا اگر زر و سیم و ثروت دنیا؟ - بر آنچه هست تسلط دهند و چیره کنند؟

شماره ۲۰ - نام نیک: من این پیری! جوانی را نخواهم - بمیرم زندگانی را نخواهم

شماره ۲۱ - نمایندگان ریاکار: رند شیادی که دارایی وی - یک کت و شلوار و یک سرداری است

sunny dark_mode