جهان را دائما این رسم و این آیین نمیماند
اگر چندی چنین ماندست، بیش از این نمیماند
به چندین سال عمر، این نکته را هر سال سنجیدی
که آن اوضاع دی، در فصل فروردین نمیماند
همان گونه که آن اوضاع دیروزی نماند امروز
به فردا نیز این اوضاع امروزین نمیماند
ببین امروز مردم را، به خون یکدگر تشنه
که دیری نگذرد، کاین عادت دیرین نمیماند
بباید روزگار صافی و صلح و صفا روزی
به جان دوستان آن روز، دیگر کین نمیماند
همانا خوی حیوانیست، این «آیین خودخواهی»
اگر انسان شوند این خلق، این آیین نمیماند
مگو یاسین بود، در گوش این خلق خر، آوازم
که گر آدم شوند، از اصل این یاسین نمیماند
تو در این خلق عامی، عارفی گر زانکه اینان را
تمیزی شد حنایت، نزد کس رنگین نمیماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پس از کشتن، نه بر سر قاتلم از کین نمیماند
چو میرد کس، طبیبش بر سر بالین نمیماند!
ز خسرو تلخ شد فرهاد را چون کام، دانستم
که شیرین کام خسرو نیز از شیرین نمیماند
به روی من که بودم باغبان، در بستی و غافل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.