گنجور

 
عراقی

تا تو در حسن و جمال افزوده‌ای

دل ز دست عالمی بربوده‌ای

در جهان این شور و غوغا از چه خاست؟

گر جمال خود به کس ننموده‌ای

گوی در میدان حسن افگنده‌ای

نیکوان را چاکری فرموده‌ای

پرده از چهره زمانی دور کن

کافتابی را به گل اندوده‌ای

چون نباشم من سگ درگاه تو؟

چون بدین نام خوشم بستوده‌ای

در جهان بیهوده می‌جستم تو را

خود تو در جان عراقی بوده‌ای

 
 
 
عراقی

تا زخوبی دل ز من بربوده‌ای

کمترک بر جان من بخشوده‌ای

تا مرا بر خویش عاشق کرده‌ای

روی خوب خود به من ننموده‌ای

بر من مسکین نمی‌بخشی، مگر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه