بخش ۱۹ - میدان داری تمیم بن قحطبه ی شامی
خبیثی ددی از بزرگان شام
که بد دشمن آل خیرالانام
پدر قحطبه نام زشتش تمیم
دل اهرمن از نهیبش دو نیم
پی رزم آن خسرو کامیاب
سراپا نهان شد به پولاد ناب
بزد اسب و آمد به میدان کین
خروشید برشاه دین خشمگین
که دادی به کشتن درین کارزار
زیاران و خویشان بسی نامدار
ببینم دلت را از این کار تنگ
نشد سیر جانت ز پیکار و جنگ
هم ایدون بیندازم از تو سنت
کنم سرخ از خون بر و جوشنت
بیاسایمت از بد روزگار
کنم سیرت از پیچش کارزار
شهنشه چو لاف بداختر شنید
زدل نعره ی حیدری بر کشید
دل مرد جنگی شد از بیم چاک
بتوفید چرخ و بلرزید خاک
شه دین زمین را بدو کرد تنگ
بزد تیغ بر پیکرش بی درنگ
به یک زخمش افکند از باره گی
بیاسودش از کینه یکباره گی
دل بدمنش گشت پر واهمه
بیفتاد در کوفیان همهمه
دگر ابطحی نام زشتش یزید
که بادش عذاب خدایی مزید
که درکوفه و شام همتای او
نبود از پلیدان ناورد جو
به بالا و دیدار و پیکر چو دیو
گزیزان ازو پیچ صد مرد نیو
به یکسو از آن پهنه استاده بود
نگه سوی آن رزم بگشاده بود
چو از لشکر آن بیم و غوغا بدید
دل پر ز کینش زجا بردمید
بدیشان خروشید کز یک سوار
چرایید ترسنده واسیمه سار؟
ببینید کایدون بدو چون کنم
فش و یال اسبش پر از خون کنم
بگفت این و بنمود آهنگ شاه
چو در پهنه دیدند او را سپاه
بگفتند با یکدگر شادمان
که بر پور حیدر سر آمد زمان
یزید از پی باره انگیخت گرد
چو با شاه دین راه نزدیک کرد
بگفتش: بمان هم نبردت منم
مجو مرد ازین بیش مردت منم
بدو بر خروشید دارای دین
که ای مرد بی مایه ی پر زکین
همانا مرا نیک نشناختی
کز اینسان به ناورد من تاختی
نداد ایچ پاسخ به شه کامیاب
بیفشرد سر پنجه اندر رکاب
برافراخت بر فرق او تیغ و دست
درنگش نداد آن شه حق پرست
بزد تیغ و کرد از میانش دونیم
به دوزخ روان گشت نزد تمیم
همی رفت یک نیم او برستور
بدو خیره لشگر ز نزدیک و دور
چو او کشته شد بد دلی زشت نام
که بد نام او را عمر و پور هشام
به میدان در افکند اسب ستیز
به گردن نهاده یکی تیغ تیز
گرازید چون دیو جسته زبند
پذیره شدش شیر حق گام چند
یکی نیزه بودش زخیرالانام
که خود داشت آن نیزه مسلوس نام
بزد نیزه را بر بر جوشنش
سبک برگرفت از برتوسنش
بیفکند او را سوی آسمان
چو برگشت از آسمان بدگمان
بزد ذوالفقار از میان هوا
چنان بر میانش شه نینوا
که یک نیمه اش در میان سپاه
در افتاد و زو چار تن شد تباه
پس از عمر و دون سعد پورطفیل
به پیکارشه تاخت چون بند سیل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن درباره یک جنگجوی خبیث به نام ددی است که از بزرگان شام و دشمنان آل پیامبر (ع) به شمار می‌رود. او به میدان جنگ می‌آید و به شاه دین (امام علی) حمله می‌کند. شاه دین که به شدت خشمگین است، ددی را با یک ضربه می‌کشد و او را به دوزخ می‌فرستد. پس از کشتن ددی، یزید که همتای اوست، به میدان می‌آید و سعی می‌کند به شاه دین حمله کند. اما شاه دین با استفاده از شمشیر ذوالفقار او را می‌کشد. این داستان شامل مقابله‌های هیجان‌انگیز و حماسی در جنگ است که نشان‌دهنده شجاعت و مهارت‌های رزمی شاه دین و تقابل او با دشمنان است.
هوش مصنوعی: خبیثی از بزرگان شام وجود دارد که دشمن آل پیامبر (خیرالانام) است.
هوش مصنوعی: پدر قحطبه با نام زشتش، دل اهریمن را با صدایش به دو نیم کرد.
هوش مصنوعی: در جستجوی پیروزی، آن پادشاه موفق به طور کامل در زیر زره محفاظت شده است.
هوش مصنوعی: اسب را به حرکت درآورد و به میدان جنگ رفت، و بر شاه دین خشمگین فریاد زد.
هوش مصنوعی: تو در این جنگ و نبرد، کسانی را که به تو نزدیک‌تر و معروف‌تر بودند، به نابودی سپردی.
هوش مصنوعی: آیا دلت از این کار بی‌نصیب نشده است؟ آیا جانت از جنگ و نزاع خسته نشده است؟
هوش مصنوعی: من همیشه به خاطر تو به خودم زحمت می‌دهم و از دل تنگی‌ام خون می‌ریزم، تمام احساسات و جوش و خروش درونم را با تو تقسیم می‌کنم.
هوش مصنوعی: به تو آرامش می دهم و از سختی های زندگی تو را آزاد می کنم، تا چهره ات از تنش ها و پیچیدگی های نبرد زندگی پاک شود.
هوش مصنوعی: وقتی شاه، صدای پرشور و خشمگین حیدر را شنید، از دلش فریاد برآورد.
هوش مصنوعی: دل جنگجو به خاطر ترس از چرخش چرخ (سرنوشت) به شدت لرزان شده و زمین نیز بلرزیده است.
هوش مصنوعی: شاه دین، زمین را به سوی او تنگ کرد و بی‌درنگ، شمشیر بر بدنش زد.
هوش مصنوعی: با یک جراحت، او را به حال خود رها کرد و از دلخوری و کینه یکباره، آسوده شد.
هوش مصنوعی: دل جریحه‌دار و نگرانم پر شده از ترس و دلهره، و در میان مردم کوفه غوغایی به پا شده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به افرادی اشاره شده که نام آنها به سبب اعمال ناپسندشان بررسی می‌شود. یزید به عنوان یک شخصیت منفی یاد شده که نامش با عذاب و قهر خداوند مرتبط است. به عبارت دیگر، این شعر به زشتی و سمبل فساد در تاریخ اشاره دارد و نشان می‌دهد که برخی افراد به خاطر رفتارهای ناپسندشان، نام و یادشان به زشتی و عذاب الهی گره خورده است.
هوش مصنوعی: در کوفه و شام کسی به پای او نمی‌رسید، چون او از پلیدان دوری کرده و با آنها مقابله نمی‌کند.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که به هر سو نگاه کنیم و با چهره‌ای دلنشین روبرو شویم، همچون دیوی که از آن چهره فرار می‌کند، وجود مردانی نیرومند و شجاع را در آنجا مشاهده می‌کنیم.
هوش مصنوعی: در یک طرف، کسی ایستاده بود و با نگاه خود به میدان جنگ نگاه می‌کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که آن سر و صدا و ترس از لشکر را دیدم، دلم پر از کینه شد و از جایم بلند شدم.
هوش مصنوعی: او فریاد زد و گفت که چرا از یک سوار ترسیده‌اید و مضطرب هستید؟
هوش مصنوعی: ببینید چگونه با او برخورد کنم که دمی بعد، یال اسبش را پر از خون کنم.
هوش مصنوعی: او این را گفت و سپس آهنگ شاه را نشان داد، وقتی که سپاه او را در دشت دیدند.
هوش مصنوعی: آنها با خوشحالی به هم گفتند که زمان برای پسر حیدر (علی) فرارسیده است.
هوش مصنوعی: یزید در پی گرفتن انتقام برآمد، درست زمانی که با پادشاه دین نزدیکی پیدا کرد.
هوش مصنوعی: او به او گفت: ماندن را انتخاب کن، زیرا من با تو نزاع نمی‌کنم. من مردی هستم که فراتر از این، دیگر نمی‌توانی مردی را پیدا کنی.
هوش مصنوعی: به او بگو که به دین و ایمان خود افتخار کند، زیرا تو مردی بی‌مایه و بی‌ارزش هستی که فقط در ظاهر بر چیزهایی می‌نازی.
هوش مصنوعی: به راستی تو مرا به خوبی نشناختی که از این طریق به من آسیب زدی.
هوش مصنوعی: او هیچ جوابی به شاه پیروز نداد و فقط دستش را بر روی رکاب اسب فشرد.
هوش مصنوعی: تیغ بر سر او بلند بود و دستش را نگه نداشت، آن پادشاهی که به حق پرستی معروف است.
هوش مصنوعی: او شمشیر کشید و از وسط او را دو نیم کرد و به سمت دوزخ روانه شد.
هوش مصنوعی: یک نیمه از او به آرامی در حال حرکت بود و لشکری از نزدیک و دور به او نگاه می‌کردند.
هوش مصنوعی: وقتی او کشته شد، دل‌های بد به خاطر نام بد او، به رویدادهای نامطلوبی اشاره کردند و زندگی و نسل هشام نیز تحت تأثیر این بدنامی قرار گرفت.
هوش مصنوعی: اسب جنگی را به میدان نبرد فرستادند و بر گردن او شمشیر تیزی آویزان بود.
هوش مصنوعی: وقتی او مانند دیوی که از بند خود رها شده، به جلو تاخت و شیر حقی که نماد قدرت و حق است، به او پیوست و چند قدمی را در کنار او برداشت.
هوش مصنوعی: یکی از شخصیت‌های مهم داستان، نیزه‌ای به نام مسلوس داشت که به عنوان ابزاری قدرتمند و با ارزش شناخته می‌شد.
هوش مصنوعی: نفرین بر نیزه‌ای که از روی زره‌اش برمی‌خیزد و سبک می‌شود، او را به کشتن درآورد.
هوش مصنوعی: او را به سمت آسمان پرتاب کرد و هنگامی که از آسمان بازگشت، به او شک کرد.
هوش مصنوعی: او شمشیر ذوالفقار را در هوا به اهتزاز درآورد و آن را به گونه‌ای بر سر دشمن نینوا فرود آورد.
هوش مصنوعی: یکی از نیمه‌های او در میان لشکر گرفتار شد و به همین دلیل چهار نفر از او نابود شدند.
هوش مصنوعی: پس از گذشت سال‌ها و عمر، سعد که فرزند طائفه سعادتی است، به میدان نبرد آمد و همچون سیلی بلاخیز حمله کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانه‌هایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیه‌ای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیه‌گذاری باید در گنجور نام‌نویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.