گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
الهامی کرمانشاهی

سیم آنکه گر خواهی ام بیگناه

به شمشیر بیداد کردن تباه

سپار این زنان را به مردی امین

کز اینجا رساند به یثرب زمین

بگفتش بد اختر کزین در گذر

که بینی دگر باره روی پدر

مرا با سر باب تو کارهاست

زکینش به دوش دلم بارهاست

دگر آنکه پرسیدی از قتل خویش

به دل داشتم این از امروز پیش

هم ایدون کشیدم زخون تو دست

میاور از این ره به خاطر شکست

زنان را تو باید بری باز جا

به غیر تو این کار نبود روا

ز مال شما آنچه دشمن ربود

دهم هم بهایش دو چندان که بود

ازآن بگذر ار بیش و گر اندکیست

که هر پاره ی آن به دست یکی است

شهنشه به پاسخ چنین گفت باز

که ما را به مال تو نبود نیاز

غنی کرده ما را خداوند پاک

نیرزد جهان پیش ما مشت خاک

کلید در گنج پروردگار

بود درکفت ما به هر روزگار

در آن مال کاین لشگر از ما ربود

یکی چادر و جامه ی پاک بود

که رشته است زهرا ایشان (س) پود و تار

به کاخ علی (ع) شیر پروردگار

یکی عقد گوهر هم از آنجناب

در آنمال بود و نباشد صواب

که ساید برآن دست بیگانه گان

نزیید قلاده ی اسد برسگان

دگر آنکه گفتی نبینی دگر

سر باب خود آن شه دادگر

گمانت که دورم من از شاه خویش

اگر کوهها پرده گردد به پیش

بگفت این و سوی سر شهریار

بیاورد روی و بنالید زار

بگفتا سلام و درود فزون

ز من بر تو ای داور رهنمون