بخش ۱۰۹ - ظهور اعجاز از سر مطهر امام شهید و پس دادن یزید اموال اهل بیت را
زمخزن برون آمد آن پاک سر
باستاد در پیش روی پسر
بفرمود با وی به بانگ بلند
که ای پور فرخنده ی ارجمند
تو را باد از من سلام و درود
که شاهی کنون برفراز و فرود
من از تو همی ای خلیفه ی خدای
به هر جا که هستم نباشم جدای
سپردم ترا ای پسر هوش خویش
وزان پس گرفتم ره خلد پیش
پسر چونکه بشنید راز پدر
شد از هوش و آمد چو هوشش به سر
سر شاه را از میان هوا
گرفت و ببوسید با صد نوا
به زاری بگفت ای جهانبان پدر
که از روی تو حق بود جلوه گر
کجا اینچنین گرم رو تاختی
مرا درکف دشمن انداختی
هرانکو مرا دیده بی نور کرد
چنینم ز نزدیک تو دور کرد
به نفرین دادار جان آفرین
گرفتار باد آن بد اندیش دین
من ایدون روانم به یثرب زمین
سوی خانگاه رسول امین
بیا تا ببوسم به بدرود تو
دو پرخون لب گوهر آمود تو
بگفت این و بر روی شه سود روی
ببوسیدش آن لعلگون روی و موی
برآمد خروش از سر شهریار
دل شاه بیمار شد بیقرار
به روی اندرافتاد و از هوش رفت
تو گفتی ز فرخ تنش توش رفت
سرشاه دین رو به رویش نهاد
همی روی فرزند را بوسه داد
چو لختی برآمد سر شهریار
بشد باز جای از بر پور زار
چو او رفت بیمار آمد به هوش
ندید ان سرو برزد از دل خروش
نگویی که بیهوشی شهریار
چو ما بود و گشت ازخرد برکنار
که این بیهشی عین هشیاری است
چو خواب نبی عین بیداری است
جمال خدا چون تجلی نمود
تن شاه را طور موسی نمود
چو دیدار یار دل آرا بدید
بشد محو دلدار و از خود برید
خودی را چو او آستین برفشاند
به غیر خدا چیز دیگر نماند
سراپا همه محو دیدار شد
خوشا آنکه زینگونه هشیار شد
چو دید این شگفتی یزید پلید
بترسید و لرزید و دم درکشید
بگفت آنچه زایتان به یغما برفت
ز لشگر بگیرید و آرید تفت
پژوهان به هر سوی بشتافتند
هر آنچه ز اموال شه یافتند
به بر دید نزدیک شاه زمن
همان عقد و آن چادر و پیرهن
دگر آنچه برجای بد بیش و کم
گرفتند و بردند نزد حرم
سر شاه و یارانش را نیز داد
به دست شهنشاه نیکو نژاد
سپس گفت با شاه آن بد گهر
که بستان زمن خونبهای پدر
من ای شه به پیغمبر و مرتضی
نبودم بدین کار هرگز رضا
خدا پور مرجانه را رو سیاه
کند دردو گیتی ز چونین گناه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، داستان گفتوگوی پدر و پسر روایت میشود. پدر که به مقام شاهی رسیده است، به پسرش سلام میدهد و به او میگوید که هر جا باشد، از او دور نیست. پسر که از صحبتهای پدرش شگفتزده شده، به او میگوید که چطور از روی او دور شده و به دشمن گرفتار شده است. او احساس ناامیدی و ترس دارد و تصمیم میگیرد به یثرب برود و نزد پیامبر سلام کند.
بعد از وداع، پدر به شدت بیمار میشود و بیهوش میافتد. در این حال، او محو دیدار خداوند میشود و خود را فراموش میکند. یزید، دشمن پدر، از این وضعیت میترسد و دستور میدهد که اموال پدر را بیابند و به او برگردانند. او میگوید که هیچ کدام از کارهایش با رضا نبوده و از خدا میخواهد که فرزند مرجانه را به خاطر این گناهان رسوا کند.
این متن به نوعی به موضوعات دین، وفاداری و بیداری روحی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: از درون خزانه، آن موجود پاک و نیکو بیرون آمد و در جلوی پسر ایستاد.
هوش مصنوعی: او با صدای بلند به او دستور داد که ای پسر نیکو و ارزشمند.
هوش مصنوعی: سلام و درود به تو از سوی من، که اکنون در اوج و مقام بالایی هستی.
هوش مصنوعی: من از تو، ای ولی خدا، جدا نیستم و در هر کجا که باشم، همیشه با تو هستم.
هوش مصنوعی: ای پسر، عقل و درایت خود را به تو سپردم و با این کار، راهی به سوی بهشت را پیدا کردم.
هوش مصنوعی: پسری وقتی راز پدر را شنید، از شدت حیرت و شگفتی به حالت گیجی درآمد و مانند کسی شد که هوشی از او گرفته شده است.
هوش مصنوعی: سر شاه را از میان آسمان برداشت و با صدای دلنشینی بوسید.
هوش مصنوعی: در حالی که با اندوه صحبت میکرد، گفت: ای پدر جهان، که به خاطر تو حق ظاهر شد.
هوش مصنوعی: کجا چنین با شور و حرارت به سوی من آمدی که مرا در دستان دشمن قرار دادی؟
هوش مصنوعی: هر کسی که مرا بدون محبت و روشنایی خود دید، به همین خاطر از نزدیکی تو به دورم کرد.
هوش مصنوعی: با نفرین خالق جان آفرین، آن اندیشۀ بد به دام باد گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: من اکنون به سوی یثرب میروم، جایی که خانهی پیامبر امانتدار است.
هوش مصنوعی: بیا تا با هم وداع کنیم و لبهای خونینی از عشق تو را ببوسم که همچون مروارید درخشان هستند.
هوش مصنوعی: او این را گفت و بر روی پادشاه لبخند زد و سپس آن چهرهی زیبا و موی طلاییاش را بوسید.
هوش مصنوعی: از دل شاه نالۀ بلندی برخاست و او که در درد و رنج است، آرام و قرار ندارد.
هوش مصنوعی: به چهرهاش نگاه کردی و بیهوش شد، انگار که از خوشی و زیباییاش انرژیاش را از دست داده است.
هوش مصنوعی: پادشاه دین، چهرهاش را به سمت فرزندش آورد و به او بوسهای داد.
هوش مصنوعی: به محض اینکه سر حاکم به بیرون آمد، دوباره جای خود را از بر پسر ناتوان گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی او رفت، بیماری و بیحالی به سراغم آمد و نتوانستم آن سرو قامت بلند را که از دل به من پاسخ میداد، ببینم.
هوش مصنوعی: نگویید که به خواب رفتن شاه مانند ما بود و از خرد و اندیشه بیخبر شد.
هوش مصنوعی: این حالت بیخبری در واقع نوعی آگاهی است؛ مانند اینکه خواب پیامبر، خود نوعی بیداری محسوب میشود.
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی خداوند ظهور کند، جسم پادشاه همچون کوه طور در برابر آن میدرخشد.
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب زیبا را دید، قلبش به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و به طور کامل از خود بیخود شد.
هوش مصنوعی: وقتی که انسان خود را به دست خداوند بسپارد و از او مدد گیرد، دیگر به چیزی جز خداوند نیاز نخواهد داشت و هیچ چیز دیگری اهمیت نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: تمام وجود انسان تحت تاثیر زیبایی و جذابیت قرار گرفته و در آن لحظه، خوشا به حال کسی که این حالت را با آگاهی و هشیاری تجربه میکند.
هوش مصنوعی: وقتی یزید پلید این معجزه را دید، ترسید و لرزید و وقتی نفسش را گرفت.
هوش مصنوعی: او گفت هر چیزی که از شما به غارت رفته، از لشکر بگیرید و به من بیاورید.
هوش مصنوعی: دانشمندان به هر طرف هجوم آوردند و هر چیزی که متعلق به شاه بود را جمعآوری کردند.
هوش مصنوعی: در آغوش من، نزدیک به شاه، همان پیمان و همان چادری که بر تن داشت و پیرهنش هم همین است.
هوش مصنوعی: در نتیجه، آنچه که باقی مانده و از آن کم و زیاد شده است، به مکان مقدس انتقال داده شده است.
هوش مصنوعی: سر شاه و همراهانش را به دست پادشاه خوشنسب سپرد.
هوش مصنوعی: سپس به شاه بدی گفت که از من خواستار خونبهای پدرم است.
هوش مصنوعی: من ای فرمانروا، من با پیامبر و علی بن ابیطالب آسیب دیدهام و هرگز راضی به این کار نیستم.
هوش مصنوعی: خداوند باعث شود که پور مرجان در این دنیا و آن دنیا به خاطر چنین گناهی شرمنده و رسوا شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.