گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
الهامی کرمانشاهی

چو روزی سه ازماه شعبان گذشت

زدیدار شه مکه پر نور گشت

همه مکیان پیشباز آمدند

به سوی خدیو حجاز آمدند

در پوزش ولابه کردند باز

ببردند بر موکب شه نماز

که شاد آمدی ای شه راستین

زفر تو خرم شد این سرزمین

همه شهر ما از تو پر نور شد

روان های ما جمله مسرور شد

سپس کرد آن یادگار رسول

به جایی که شایسته بودش نزول

چو آمد به سوی عراق این خبر

که شد مکه سالار دین را مقر

یکی نامور بد خزاعی نژاد

که نامش سلیمان بد آن پاکزاد

به دل دشتی مهر شیر خدای

زیاران حیدر بد آن پاکرای

بزرگان کوفی به بنگاه اوی

برفتند و کردند سر گفتگوی

نخستین حبیب آن جوانمرد پیر

و دیگر مسیب یل شیر گیر

دگر دوستان کزولای علی (ع)

بد آیینه ی قلبشان صیقلی

سخن را سلیمان زبان برگشاد

نخست آن دلاور چنین کرد یاد

که ای نامداران فرخنده بخت

زگیتی معاویه بربست رخت

به جایش نشسته بد اختر پسر

که باماست همچون پدر کینه ور

شه دین رخ از بیعتش تافته

زیثرب سوی مکه بشتافته

مراین آرزو بودمان دیر باز

که این روزگار خوش آید فراز

برآورد آن آرزو کردگار

که بد در دل ما بسی روزگار

هم ایدون یکی رای فرخ دهید

خرد گرد آرید و پاسخ دهید

اگر نیست جز راستی کارتان

زکژی به یکسوست هنجارتان

بخوانید شه راسوی مرز خویش

ره یاری او بگیرید پیش

مباد آنکه شه رابه مرز عراق

بخوانید و جویید با وی نفاق

چو این گفت یاران زجا خاستند

بدین گونه پاسخ بیاراستند

که ما هرگز از راستی نگذریم

به جز راه فرمانبری نسپریم

کسی را ندانیم فرمانروای

ابر خویش جز پور شیر خدای

هم ایدر بدینگونه پیمان کنیم

که جان درراه شه گروگان کنیم

چو کوته شد این گفتگوی دراز

سوی شه یکی نامه کردند ساز

که ای داور تختگاه شرف

گرانمایه فرزند شاه نجف

شه شامیان زین جهان دو روی

سوی دار دیگر بیاورده روی

جهان شد به کام دل دوستان

گل خرمی رست ازبوستان

کنون چشم بیدار فتنه بخفت

شد انصاف پیدا ستم رخ نهفت

تویی باور دین پیغمبری

تویی وارث مسند حیدری

تو دانی که ما را همه درجهان

به پیکر پی یاری توست جان

چو آسوده مانی به بطحا زمین

بچم زی عراق ای خداوند دین

که لشگر بسی داری آراسته

همه ازدل و جان تو را خواسته

نخواهیم بر خود روا حکم کس

تویی حکمران برهمه خلق و بس

چو آن نامه را شد به پاسخ سخن

نهادند مهرش همه انجمن

به پیکی سپردند چون تند باد

فرستاده آورد وشه را بداد

شهنشاه نگشود لب درجواب

به پاسخ نفرمود چندی شتاب

پیاپی همی آمدش بر ورا

زکوفه پیام و پیام آورا

مرآن نامه ها نزد اهل سیر

ده و دو هزار آمد اندر شمر