گنجور

 
ابن یمین

مرا ز خدمت عالیجناب آصف عهد

علاء دولت و دین هندوی مبارک رای

ملامت آن نفس افزود و نفرت آندم خاست

که عزم ثابت او را برفت پای از جای

نشاند بیهنرانرا بجای اهل هنر

ندید هیچ تفاوت ز کوف تا بهمای

بر آستان چنوئی اقامت چو منی

برای منصب و مالست یا برای خدای

چو این دو نیست مهیا چرا بمدحت او

زبان بهر زه درائی گشوده ام چو درای

عجب که خواجه ندانست و داند اینمعنی

کسیکه باز تواند شناخت سر از پای

که هجو نیز توان گفت و هیچ مشکل نیست

بدان زبان که بود خواجه را مدیح سرای