گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ابن یمین

یکچند شد که بر هدف دل کمان چرخ

تیر از کمین گشاد و فروبست کار من

وز دور نا موافق و ایام مختلف

آشفته شد چو زلف بتان روزگار من

وز اختلاف گردش گردون دون نواز

اغیار من شدند کنون یار غار من

وز صرصر هموم و دم سرد حاسدان

بی برگ و بینوا چو خزان شد بهار من

با عقل کار دیده که در حل مشکلات

رای ویست مؤنمن و مستشار من

گفتم از آنچه میکشم از دهر شمه ئی

زان پس که در گذشت ز حد اضطرار من

گفتا که مسپر ابن یمین جز طریق صبر

کاینست در حوادث دهر اختیار من