یفلک با من اگر بد کنی ار نیک رواست
نه مرا از تو هراس و نه بتو امیدست
ور دلم محنت دور تو کشد باکی نیست
رسم محنت کشی اهل هنر جاویدست
تیر گردون همه انواع فضایل دارد
لیک در ملک طرب کامروا ناهیدست
هر کمالی که مرا هست تو نقصان بینی
چه کنم عود ز جهل تو چو شاخ بیدست
ور سفالی بود اندر نظرت جام جمی
گنه از خفت عقل است نه از جمشیدست
چشم خفاش اگر پرتو خورشید ندید
جرم بر دیده خفاش نه بر خورشیدست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که او دیده ی مردم کش مستت دیدست
بس که بر نرگس مخمور چمن خندیدست
مردم از هر طرفی دیده در آنکس دارند
که مرا مردم این دیده ی حسرت دیدست
ایکه گفتی سر ببریده سخن کی گوید
[...]
یا رب این عید همایون چه مبارک عید است
که بدین واسطه دل دست بتان بوسیدهست
گرنه آن ترک سپاهی سر غوغا دارد
پس چرا از گرهٔ زلف زره پوشیدهست
شاخی از سرو خرامندهٔ او شمشادست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.