گنجور

 
ابن یمین

ای برادر هیچ اگر داری ز حال خود خبر

پس چرا باید که باشد یکدمت پروای قال

در تو حد کوش و وقت خویشرا ضایع مکن

ا ز تکثر می نیاید هیچ حاصل جز ملال

آنچه داری گر بر آن افزون کنی نقصان تست

و آنچه دانی گر بیفزائی بر آن یابی کمال

عقل کارآگاه کو را میبرازد سروری

حیف باشد گر کنی از بهر مالش پایمال

مال اگر ز ابن یمین مایل بغیری شد چه شد

گفته ام با دل که از بهر منال ایدل منال

مال را زآغاز فطرت در طبیعت هست میل

واضع اسماش گوئی بهر این گفتست مال

کی بمعشوقی که هر دم عاشق او دیگریست

ملتفت گردند از عین بصیرت اهل حال