گنجور

 
ابن یمین

جهان کشور دانش شه ممالک فضل

جمال دولت و دین صاحب کریم نژاد

توئی که منشی گردون بسان شاگردان

خطابت از ره تعظیم میکند استاد

چو کلکت از پی نظم جهان میان دربست

چه عقده بود که از کار مملکت نگشاد

بهیچ دور بجز ذات پر فضائل تو

نشان نداد کسی آدم فرشته نهاد

بپیش نفحه اخلاق روحپرور تو

بیان معجز عیسی بود سراسر باد

به بندگیت کسی کو چو نی میان بربست

بسان سرو شد از بند بندگی آزاد

کمینه بنده داعی جاهت ابن یمین

که هست مهر تو از بدو فطرتش همزاد

بحضرت تو فرستاد یک سفینه چنانک

ازو شود دل غمناک اهل دانش شاد

بدان امید که چون بگذرد برو نظرت

ز حال بنده درگاه خویشت آید یاد

چو بحر فضل توئی زان سفینه داد بتو

که کس سفینه بجز سوی بحر نفرستاد

همیشه تا اثر فضل در جهان باشد

بجز جناب تو مأوی اهل فضل مباد