گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ابن یمین

منت ایزد را که هستم با قناعت همنشین

نیستم با کس رجوعی گر سقیمم گر صحیح

نگذرم بر صدر مخلوق ار کریمست ار لئیم

ننگرم بر روی معشوق ار قبیح است ار صبیح

با یساری کاملست ابن یمین از در نظم

در نسیب و در مراثی در هجا و در مدیح

وین نه پنهانست خوان شعر گستردم چنانک

در مذاق عقل باشد با حلاوتها ملیح

ختم شد بر من سخن همچونکه معجز بر نبی

وینسخن در روی اهل نطق میگویم فصیح

ور نداری باورم شعری ز دیوانم بخوان

تا ازو آیات معجز در نظر آید صریح

کو مرا ممدوح تا مدحیش گویم آنچنانک

لفظ آن باشد فصیح و عرصه معنی فسیح

من در این ایام بیقیمت بسان گوهرم

رحلتم فرماید از بهر بها عقل نصیح

گویدم چون هست در گیتی جنابی آنچنانک

در پناه آن بیابد راحت جان مستریح

با چنان دار الشفائی در گشاده خلق را

دل چرا داری چنین از صدمت گردون جریح

سوی درگاهش سفر کن کز سفر شد آنچنان

طارم پیروزه گردون وطنگاه مسیح

رو بظل و سایه جاهش رها کن این و آن

سرکشی ناید تو خود دانی چو سرو از سایه سیح

نطق سحبانرا ز باقل کی توان امید داشت

وز محالات خرد باشد سخاوت از شحیح

کهف خویش الا غیاث ملت و دینرا مدان

آنکه همچون عقل کل نامد در افعالش قبیح

در جهان بادا ریاح دولت او را هبوب

تا ریاح اندر کلام الله بود خوش‌تر ز ریح