هر که در صبح از بگه خیزی
در دل از مهر حق چراع افروخت
هر چه خاشاک راه او میشد
بر سر آتش فناش بسوخت
آدمی زاد را طریق معاش
باید از آدم صفی آموخت
آدم از ما بدانش افزون بود
او بهشتی بحبه ئی بفروخت
نقد را داد ز ابلهی بعضی
نسیه را کیسه طمع بر دوخت
نزد عاقل سزای بند بود
هر که مال از برای غیر اندوخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه نمرود آتشی افروخت
آتشش چون علف نیافت نسوخت
روی نعمان ازین سخن بفروخت
خرمن مهر و مردمی را سوخت
تا توانی زکس امید مدار
زانکه کس لهو را به غم نفروخت
زانکه از پیش شمع، پروانه
روشنایی امید داشت و بسوخت
با عدو هیچ صلح مکن
[...]
ای تو را در وجوه شمع و شکر
نقد هر کیسه کاسمان بر دوخت
چشم گردون ندید روی وجود
تا قضا شمع دولتت بفروخت
هین که پروانه های وعده تو
[...]
دل ما، چون چراغ عشق افروخت
خرمن خویشتن به عشق بسوخت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.