گنجور

 
سراج قمری

تا توانی زکس امید مدار

زانکه کس لهو را به غم نفروخت

زانکه از پیش شمع، پروانه

روشنایی امید داشت و بسوخت

با عدو هیچ صلح مکن

که بجز جنگ و کینه نتوان توخت

باد با خاک جنگ کرد و بجست

پنبه با موم صلح کرد و بسوخت