کیست کز جهد به آن انجمن ناز رسد
سرمهگردیم مگر تا به تو آواز رسد
درخور غفلت دل دعوی پیدایی ماست
همه محویمگر آیینه به پرداز رسد
حذر ای شمع ز تشویش زبانآرایی
که مبادا سر حرفت به لبگاز رسد
ما و من آینهدار دو جهان رسواییست
هستی آن عیب نداردکه به غمّاز رسد
سر به جیب از نفس شمع عرق میریزد
یعنی آب است نوایی که به این ساز رسد
حشر آتش همهجا آینهٔ سوختن است
آه از انجام غروری که به آغاز رسد
هستیام نیستی انگاشتنی میخواهد
ورنه آن رنگ ندارم که به پرواز رسد
خاکساری اثر چون و چرا نپسندد
عجز بر هرچه زند سرمه به آواز رسد
مدعی درگذر از دعوی طرز بیدل
سحر مشکل که به کیفیت اعجاز رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بنده ئی کز چو تو شاهی بوی اعزاز رسد
بر مه و مهرش ازینمرتبه صد ناز رسد
آسمان کرد بسی جهد و بجاهت نرسید
کی بدان مسند والا بتک و تاز رسد
دشمنی کز ره کین با تو در آید بمصاف
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.