بگو ای ماه تابان تا کجائی
که یکدم نزد مشتاقان نیائی
چو من بهر توأم بیگانه از خویش
چرا بستی طریق آشنائی
بگو ز آن لب سخن گر نیک و گر بد
که چون طوطی بجز شکر نخائی
مرا کی ماجرا سخت آید از تو
که تو سر تا قدم عین صفائی
ز دست دوستان زهر هلاهل
کند چون نوشدارو جانفزائی
ترا بر جان ما فرمان روانست
که تو شاهی و ما مشت گدائی
اگر معشوق رند و می پرستست
نزیبد عاشقانرا پارسائی
مگر وقتی بتن ابن یمین را
ضرورت افتد از کویت جدائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ماهی تابان (به عنوان نماد معشوق) خطاب کرده و از او میخواهد که چرا به نزد مشتاقان نمیآید. شاعر خود را بیگانه از خویش میداند و از معشوق میپرسد که چرا راه آشنایی را بسته است. او به زیبایی لبهای معشوق اشاره میکند و میگوید که از این لبها فقط شیرینی صحبت میشنود. شاعر همچنین به زهر دوستی و زندگی میگوید که با وجود تلخیها، معشوق جانافزاست. او معشوق را فرمانروای قلب خود میداند و عاشقان را به دور از پارسایی میبیند؛ زیرا عشق به معشوق بهدور از قاعده و ملاحظات اخلاقی است. در پایان، شاعر از جدایی از معشوق سخن میگوید و نشان میدهد که در صورت ضرورت، باید از عشق دور شود.
هوش مصنوعی: بگو ای ماه روشن، تا کجا میروی که حتی برای یک لحظه هم به نزد عاشقان نمیرسی؟
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی راه نزدیکی و آشنایی را ببندی در حالی که من به خاطر تو از خودم بیخبرم و به تو نزدیکتر شدهام؟
هوش مصنوعی: بگو از آن لب، چه سخنی میگویی، خوب یا بد؟ چرا که مثل طوطی، جز سخنان شیرین و دلپذیر را نمیتوانی بیان کنی.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از تو ناراحت شوم در حالی که تو در تمام وجودت نشانههای پاکی و صفایی؟
هوش مصنوعی: دوستانی که به ظاهر خوب به نظر میرسند، میتوانند آسیبهای جدی بزنند و مانند زهر کشندهای عمل کنند. اما در عین حال، بعضی از آنها میتوانند در مواقعی که نیاز داریم، مانند دستگیری از ما و نجات بخشی باشند.
هوش مصنوعی: تو بر جان ما حاکم هستی و ما در مقابل سلطنت تو مانند گدایانی هستیم که به تو نیاز دارند.
هوش مصنوعی: اگر محبوب، فریبکار و دلباختهی شراب باشد، به عاشقان دیانت و پرهیزگاری جایی نمیدهد.
هوش مصنوعی: آیا جز در مواقع ضروری که نیاز به جدایی از کوی تو باشد، میتوانم از ابن یمین دور شوم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدو زیباست ملک و پادشایی
که هرگز ناید از ملکش جدایی
سر راهت نشینم تا بیایی
در شادی به روی ما گشایی
شود روزی بروز مو نشینی
که تا وینی چه سخت بیوفائی
نصیر دین که چشم پادشائی
نبیند چون تو فرخ کدخدائی
جهان را کدخدائی جز تو نبود
چنان چون نیست جز یزدان خدائی
اگر گویم بهمت آسمانی
[...]
ز هر شمعی که جویی روشنایی
به وحدانیتش یابی گوایی
دلا در راه حق گیر آشنایی
اگر خواهی که یابی روشنایی
چو مست خنب وحدت گشتی ای دل
میندیش آن زمان تا خود کجایی
در افتادی به دریای حقیقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.