تو آن نئی که ندانی طریق دلداری
ولی چه شود که با ما نمیکنی یاری
بعهد چین سر زلف شام پیکر تو
سیاهروی جهان گشت مشک تا تاری
چنان ز عشق تو مستم که دل نمیخواهد
که هیچگونه رود بر طریق هشیاری
بسان آنلب میگون همیشه ساغر چشم
لبالبست مرا از شراب گلناری
بیاد شادی وصلت که آرزوی دلست
ز دست هجر توان رست اگر تو بگذاری
کمال حسن تو نقصان پذیر می نشود
بقول دشمن اگر دوسترا نیازاری
ز درد ابن یمین هیچکس نمیپرسد
بغیر غم که نماید همیشه دلداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و دلدادگی است. شاعر به معشوقش اشاره میکند و از او میخواهد که او را یاری کند. او به زیبایی و سحر چهرهی معشوقش میپردازد و بیان میکند که از عشق او مست شده است و هیچ تمایلی به فرار از این حالت ندارد. شاعر از زهر جدایی و درد هجر مینالد و آرزوی وصال را در دل دارد. او همچنین به این نکته اشاره میکند که زیبایی معشوق هیچگاه کم نمیشود، حتی اگر دشمنان وارد شوند. در نهایت، شاعر درد و غم خود را بیان میکند و میگوید که هیچکس جز عشق نمیتواند به او دلداری دهد.
هوش مصنوعی: تو مانند سازی هستی که روش دلجویی را نمیدانی، اما چه فایده که در این شرایط به ما کمک نمیکنی.
هوش مصنوعی: با وعدهای که از چین و سر زلف شَمَس میدهم، پیکر تو باعث شده است که زیباییهای جهان به رنگ مشکی و تاریک درآید.
هوش مصنوعی: من به قدری از عشق تو سرشارم که دیگر هیچ نیازی به هوشیاری ندارم و دوست ندارم از حالتی که در آن هستم خارج شوم.
هوش مصنوعی: چشمهایم همچون همیشه پر از شراب خوشگوار و دلپذیر است و مرا به یاد لبهای زیبا و خندان میاندازد.
هوش مصنوعی: به یاد خوشحالی ازدواجت که آرزوی دل من است، اگر تو اجازه بدهی میتوانم از غم جدایی رهایی یابم.
هوش مصنوعی: زیبایی و کمال تو هیچگاه آسیبپذیر نخواهد بود، حتی اگر دشمن بگوید که اگر دوست را آزار ندهی، به عیب و نقصان دچار میشوی.
هوش مصنوعی: ابن یمین از درد و رنج خود به هیچ کس نمیگوید، جز غم و اندوهی که همیشه برای تسلای خاطرش دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.