تا بر سریر حسن تویی ماهچهرهای
هستم ز عشق تو در شهر شهرهای
ز آن در شاهوار و بناگوش همچو سیم
هستند در مقار نه ماهی و زهرهای
چون جزع دلفریب تو هرگز به جادویی
نامد برون ز حقه افلاک مهرهای
چشم بد از تو دور که مانی به عمر خویش
نقشی نبست چون تو و نگشاد چهرهای
کاری تراست بر دل عشاق مستمند
هر غمزهای ز چشم تو از زخم دهرهای
ابن یمین طمع به وفای تو چون کند
او را بس ار بود ز جفای تو بهرهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.