چنان بخون دلم در زد آن پسر ناخن
که هست سرخی آنش هنوز بر ناخن
مرا گشاد و کشید آنصنم بصد دستان
هزار ناخنه در چشم و در جگر ناخن
قمر کبود رخ از بهر آن بود که زد است
بدست حسن بتم در رح قمر ناخن
مرا خبر نه و افزون شدست رنج دلم
چنانکه میشود افزوده بیخبر ناخن
رباب وار سر از پاش بر نخواهم داشت
بدین گناه گرم نی کنند در ناخن
فرو برم بحیل ناخن وفا بدلش
اگر چه می نکند کار بر حجر ناخن
منم که خشگ نیارم ازین سپس که کند
بخون ابن یمین دوست دست تر ناخن
برم قضیه بشاهی که هیبتش بربود
بترکتازی چندان ز شیر نر ناخن
شکوه افسر تخت شهی طغایتمور
که ظلم رازند از عدل در بصر ناخن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی وفای تو مانند نقش بر ناخن
فکنده دست جفای تو بر جگر ناخن
زخار خار غمت نیست بس عجب که بود
جوارحی که مرا هست سر بسر ناخن
ز درد فرقت تو بیخبر چنانم من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.