تا من زبان چو بلبل خوشگو گشوده ام
گلزار فضل را بصد الحان ستوده ام
در کسب هر هنر که ز مردی و مردمیست
کوشیده ام چو منقلب آن شنوده ام
هر نیمشب بآه دل سوزناک خویش
زنگ هوا ز آینه دل زدوده ام
از بهر رنگ و بوی چو زلف سمنبران
آشفته روزگار و پریشان نبوده ام
وقت جدال در خم چوکان آسمان
گوی هنر ز جمله اقران ربوده ام
در باغ فضل ز آتش طبع چو آب خویش
همچون خلیل سنبل و ریحان نموده ام
داند خرد که پایه تخت سخنوری
بر اوج تاج تارک کیوان بسوده ام
داماد نو عروس سخن بوده ام و لیک
رخسار او بناخن حرمان شخوده ام
ابن یمین مکار بجز تخم نیک از آنک
من آنچه کشته ام بر از آنسان دروده ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از تلاشهای خود برای آموختن و گسترش هنر سخنوری و زیباییهای زندگی سخن میگوید. او خود را مانند بلبل میداند که زبانش را برای ستایش علم و هنر گشوده است. در هر زمینهای که به مردانگی و انسانیت مربوط میشود، کوشش کرده و با دل سوخته و احساس عمیق، در شبها به راز دل خود گوش میدهد. او به مسایل روزگار آشفته توجه دارد و در موقعیتهای چالشبرانگیز با قدرت هنر خود از دیگران سبقت میگیرد. شاعر خود را داماد سخن میداند اما از محرومیتهایی که در زندگی داشته، نالان است. در نهایت، او نیکنامی خود را در نتایج کارهایش میبیند و میگوید که چیزی که کشت کرده، میوهای است که خود برداشت کرده است.
هوش مصنوعی: من نیز به مانند بلبل، زبان را به طرز دلپذیری باز کردهام و با آهنگهای مختلف، باغ علم و دانش را ستایش کردهام.
هوش مصنوعی: در یادگیری هر هنری که به توانایی و انسانیت مربوط میشود، تلاش کردهام و هنگامی که آن را با عمق و احساس شنیدهام، دگرگون شدهام.
هوش مصنوعی: هر شب نیمه شب با درد دل و نالهای سوزناک، در سکوت هوا به خاطر دل شفاف و پاکم یادآوریهایی کردهام.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و عطر مانند موهای گل سمن، من هرگز در زندگیام آشفته و پریشان نبودهام.
هوش مصنوعی: در زمان نزاع و در هنگامهی برای برتری، من در رقابت با دیگران، استعداد خود را به گونهای به نمایش گذاشتم که همه را تحت تأثیر قرار دادم.
هوش مصنوعی: در فضایل و خوبیها، با دلی پاک و آرامش مانند خلیل، گلها و عطرها را پرورش دادهام.
هوش مصنوعی: خرد و اندیشه میدانند که بنیاد بلندی و عظمت سخنوری بر روی تاج و رخسار آسمانخیز قرار دارد.
هوش مصنوعی: من همچون داماد در برابر عروس سخن گفتهام، اما چهرهاش به گونهای است که از لمس و لذت آن محروم ماندهام.
هوش مصنوعی: ابن یمین مکار میگوید: من تنها از کاری که انجام دادهام، چیزهای نیکو را برداشت کردهام، زیرا آنچه من کاشتهام، نتیجهای از آنچه در دل داشتم را به نمایش میگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
افتاده است از نظرم ماه و آفتاب
تا چشم بر جمال تو مه رو گشوده ام
رخسار آتشین تو تا دیده ام به چشم
همچون سپند بر سر آتش غنوده ام
تب خال تب عشق تو مانده است بر لبم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.