گنجور

 
ابن یمین

دلبرا سلسله غالیه گونست مگر

بر رخ نازک تو یا شکن آب شمر

گر شب تیره به نیلوفر تر بر گذری

آفتابت شمرد سر کند از آب بدر

نیست رنگی ز توام لیک بمن بوی خوشت

دوش باد سحر آورد خنک وقت سحر

به نصیحت پدرم منع همیکرد ز عشق

گفتم ای پیر نبودی تو جوان هیچ مگر

بملامت نشوم به برو ایخواجه مرا

هم درین درد که دارم بگذار و بگذر

قبله راست تر از ابروی کج کردارش

بنما تا شود آن قبله اصحاب نظر

هر که دودی نرسیدست بدوز آتش عشق

از تب و تاب جگر سوختگانش چه خبر

من چو از رسته دندان تو گویم خبری

افتدم سلک درر بر زبر عقد گهر

گر چو طوطی شکرت را نستود ابن یمین

در جهان از چه بشیرین سخنی گشت سمر

 
 
 
کسایی

از خضاب من و از موی سیه کردن من

گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!

غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من

خردِ پیران جویند و نیابند مگر!

فرخی سیستانی

رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر

خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر

بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم

رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر

سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۶۷ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

عید شاداب درختیست که تا سال دگر

از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر

بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ

بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر

زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۶۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
منوچهری

دسته‌ها بسته به شادی بر ما آمده‌ای؟

تا نشان آری ما را ز دل افروز بهار؟

مشاهدهٔ ۱۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

ای دلارام و دل آشوب و دلاویز پسر

عهد کرده بوفا با من و نابرده بسر

غم عشق تو روانم بلب آورده بلب

درد هجر تو توانم بسر آورده بسر

شمنان چون تو ندیدند و نبینند صنم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه