دل بدست غم جانان دهم و جان بر سر
گر چه زین کار فتد رنج فراوان بر سر
روی او شاهد حالست که در بردن دل
آمد آن طره طرار پریشان بر سر
دستگیر ار نشود زلف چو مشکین رسنش
کی دلم آید از آنچاه زنخدان بر سر
گفتم ای دل مرو اندر پی او نشنیدی
تا قضا چیستت از گنبد گردان بر سر
گر بکفر شکن زلف ویم دست رسد
جان بشکرانه بر افشانم و ایمان بر سر
در جهان جز قد و بالای خوشش دید کسی
هیچ سروی که شکفتش گل و ریحان بر سر
گر بریزد بهوس خون دل ابن یمین
حکم او هست روان بر سرو فرمان بر سر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر کنی سایه ام ای سرو خرامان بر سر
سر به پایت نهم و دیده گریان بر سر
می توان نسبت بالای تو با سرو سهی
گر بود سرو سهی را مه تابان بر سر
از گل روی تو تنها چو کنم گشت بهار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.