ای برده نرد حسن ز خوبان روزگار
قدت براستی چو سهی سرو جویبار
الحق بسان نقش زیاد آن دهان تو
موهوم نقطه ایست به پنهان نه آشکار
داریم دل بدست خط و زلف و خال تو
از دست هر سه تا چه کشد این دل فکار
باده هزار دشمن اگر دوست با منست
دارم مصاف و روی نپیچم ز کار زار
عشقت چو در سراچه دل خانه گیر شد
زین پس برون شود خرد از وی باضطرار
گر سرو بیش قد تو سر میکشد مرنج
عقل طویل را نبود هیچ اعتبار
منصوبه هوای تو ابن یمین چو باخت
در ششدر غمت دلش افتاد مهره وار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف زیبایی و جذابیت محبوبی میپردازد که شاعر از آن به عنوان یک "برده نرد" یاد میکند. او قد محبوب را به سرو جویبار تشبیه میکند و زیبایی لبانش را به عنوان نشانی از هنر و ظرافت مطرح میسازد. شاعر میگوید دلش تحت تأثیر خط، زلف و خال محبوب است و از دردهای ناشی از این عشق رنج میبرد. او میگوید اگر هزار دشمن هم باشد، در عشق محبوب تسلیم نمیشود و با آن مواجهه میکند. عشق به محبوب چنان در دلش جا میگیرد که عقل را از او میگیرد و تمام توجهش معطوف به محبوب میشود. در انتها اشاره میشود که زیبایی محبوب حتی میتواند بر عقل برتری یابد و ارزش آن را کاهش دهد.
هوش مصنوعی: ای جوان خوشاندام و زیبا، حقیقتاً تو مانند سروهای بلند و جویبارهایی هستی که در میان خوبان زمان خود قرار داری.
هوش مصنوعی: حقیقت همچون نقشی زیاد در دهان تو نهانی است، نه به وضوح و روشنی.
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر زیباییها و ویژگیهای تو، از جمله خط و زلف و کلاهی که بر چهرهات نقش بسته، آشفته و در حال دلتنگی است. این دل چه دردی را تحمل میکند!
هوش مصنوعی: اگرچه باده هزار دشمن دارد، اما اگر دوستی با من باشد، آمادهام که با همه آنها بجنگم و از نبرد فرار نکنم.
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو در دل من جا گیرد، از این پس عقل و تدبیر من به ناچار از آن خارج خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر سرو بلندقد تو بلند شود و خود را به نمایش بگذارد، نگرانی نداشته باش، چون عقلهای بلند و فکرت موجه نیستند و ارزشی ندارند.
هوش مصنوعی: دل امیدوارم در آرزوی تو مانند یک مهره در بازی شطرنج به دنیای غم تو گرفتار شده است و در این بازی زیبا، حتما به بینتیجه بودنش پی برده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.