خرم صباح آنکه او ز اول که بگشاید نظر
بیند همایون طلعت کشور گشای بحر و بر
صاحبقران بیقرین شاه زمان ماه زمین
سلطان نظام ملک و دین فرخ رخ فرخنده فر
آنکو ز عدل بیکران کردست عالمرا چنان
کافتاده خلقی در گمان کآمد امام منتظر
بگشاد شرم رأی وی از پیکر خورشید خوی
آورد صیتش زیر پی از خاوران تا باختر
تا گشت دولت یار او رفت از جهان اغیار او
پیوسته باشد کار او ایصال خیر و دفع شر
افکند دور روزگار بدخواه او را در کنار
ناید چنین شایسته کار الا ز صنع دادگر
آئینه رخسار ماه از زنگ شد ز آنسان سیاه
بس کز دل اعداش آه بر آسمان دارد گذر
هر گاه کآن سلطان نشان از بهر کار دوستان
بر سر زند دست آنزمان بینی بیکجا بر و بحر
باشد قضای آسمان بر وفق رأی او چنان
کردن خلافش چون توان داند قضا خود این قدر
بابوی خلق او صبا گر بگذرد سوی خطا
آهو زرشکش نافه را پرخون کند بار دگر
چون تیغ کین پیدا کند گر حمله بر خارا کند
ماننده جوزا کند پیکر دو نیمش تا کمر
با رفعت جاهش فلک چون باسماک اندر سمک
زین غصه شد بی هیچ شک کار فلک زیر و زبر
از روی مهر آن بر خورد گر سوی گردون بنگرد
زنگ کلف بیرون برد رأیش ز مرآت قمر
گیرد سپاهش روز کین ز آنسان همه روی زمین
کاعدای او را بعد ازین جائی نماند جز سقر
با رأی او خورشید را چون ذره بینی در ضیا
با دست او وقت سخا دریا نماید چون شمر
تا رام کرد انعام را بگرفت خاص و عام را
کردند شاهان نام را از خاک پایش تاج سر
از خسروان نامجو چون مکرمت او راست خو
ابن یمین را کس جز او نرهاند از بوک و مگر
ایخسرو خسرو نشان کردی جهانرا آنچنان
کز آشتی باز آشیان گردد کبوتر مستقر
زین پیش میش اندر جهان از گرگ بودی بر کران
اکنون ز عدلت هر دوان یکچشمه سازند آبخور
خصمت که خون بادا دلش افتاد کار مشکلش
از دل نگردد زایلش سهم تو چون نقش از حجر
بر دستبوست یکنفس چون خاتم آنکو دسترس
یابد نگین وش زان سپس دایم بود با سیم و زر
طوطی طبع را دمن زان شد چنین شیرین سخن
کش هست دائم در دهن از شکر الطافش شکر
تا روز و شب را در جهان با هم نبیند کس قران
بادت یکایک این و آن از یکدگر فرخنده تر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم تو خورشید و قمر گنج تو پر در و گهر
جود تو هنگام سحر هم بر خضر هم بر شجر
ای یوسف حسن و کشی خورشید خوی خوش سیر
از سر برون کن سرکشی امروز با ما باده خور
زین بادهٔ چون ارغوان پر کن سبک رطل گران
با ما خور ای جان جهان با ما خور ای بدر پدر
ای خوش لب شیرین زبان خوش خوش در آ اندر میان
[...]
خط نگار ترک من چون طوق قمری بر قمر
یا چون قطار مور بر گرد قمر بسته کمر
وان زلفق پرچین و شکن خمیده چون پشت شمن
بر روی آن سرو چمن ژولیده مو افروز بر
خط بدیع آیین اووان زلف مشک آگین او
[...]
افدیک یا خیر البشر، ای تاج عالم بلکه سر
چونت فتاد اینجا گذر، این المقام ایش الخبر
چون گفت شرعت طرقوا، شاها بمیدان شو زکو
از دوستان بربای کاو، از دشمنان بردار سر
نو کن روش را داستان، بشکن طلسم باستان
[...]
ای شاهد سیمین ذقن درده شرابی همچو زر
تا سینهها روشن شود افزون شود نور نظر
کوری هشیاران ده آن جام سلطانی بده
تا جسم گردد همچو جان تا شب شود همچون سحر
چون خواب را درهم زدی درده شراب ایزدی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.